پرسش :
اگر انسان در انتخاب دين آزاد است چرا مرتد بايد كشته شود؟
شرح پرسش :
پاسخ :
مسأله اين است كه كسى مسلمان به دنيا مىآيد و بعد بزرگ مىشود و به نظرش مىرسد دين ديگرى انتخاب كند. اگر انتخاب دين آزاد است، چرا وى مرتد اعلام مىشود و جايزالقتل بلكه واجب القتل است؟
براى پاسخ به اين مطلب بايد به چند نكته توجه داشت:
اولين و مهمترين نكته اين است كه اسلام يك دين اجتماعى است، نه يك دين فردى صرف؛ و براى اجتماع و حكومت برنامه و دستوراتى دارد و بسيارى از احكام آن را به عنوان يك حكم حكومتى بايد نگريست، يعنى احكامى مانند جهاد، حدود و قصاص، كه جز در درون يك حكومت معنا ندارد. مسألهى كشتن مرتد نيز از همين سنخ مسائل به شمار مىرود كه ناظر به بعد حكومتى اسلام است.
نكتهى دوم آياتى است كه اين حكم از آنها استنباط شده است.آن گونه كه قرآن كريم حكايت مىكند، برخى براى ايجاد تزلزل در ايمان مسلمانان تصميم گرفتند مرتب مسلمان و كافر شوند تا مسلمانان را دچار ترديد كنند: و قالت طائفة من أهل الكتاب آمنوا بالذى انزل على الذين آمنوا وجه النهار و اكفروا آخره لعلم يرجعون. )آل عمران 3 / 72. برخى از اهل كتاب گفتند به آنچه بر مؤمنان نازل شده اول و روز ايمان آوريد و در پايان همان روز كافر شويد، بلكه مؤمنان )از عقيدهى خود( برگردند. .
آن گونه كه علامه طباطبايى در ذيل همين آيه مطرح كرده است، اينها گروهى از يهوديان بودند كه براى ايجاد شك و ترديد در مؤمنان در آغاز روز ايمان آوردن خود اعلام مىكردند و در آخر روز اظهار مىداشتند كه به اين نتيجه رسيدهاند كه اسلام بر باطل است و از اسلام خارج مىشدند. )علامه طباطبايى، ترجمهى تفسير الميزان، ج 3. صص 46 -45. .
قرآن كريم در مواردى ديگر نيز در خصوص چنين افرادى كه بين ايمان و كفر متزلزل بودند تذكر مىدهد؛ مانند: ان الذين آمنوا كفروا ثم آمنوا ثم كفروا ثم ازدادوا كفرا لم يكن الله ايغرلهم و لاليهديهم سبيلا. )نسأ 4 / 137. آنان كه ايمان آوردند، سپس كافر شدند. سپس ايمان آوردند و سپس كفر ورزيدند و كفرشان زياد شد خداوند آنها را نمىبخشد و چنين نيست كه آنها را هدايت كند. يا مىفرمايد: ان الذين كفروا بعد ايمانهم ثم ازدادوا كرا لن تقبل توبتهم و اولئك هم الضالون. )آلعمران 3 / 90. آنان كه بعد از ايمانشان كافر شدند و بر كفرشان افزودند، هرگز توبهشان پذيرفته نيست و آنان گمراهانند. كه علامه طباطبايى به طور مشخص، اين آيه را دربارهى مرتدين مىداند.
بدين ترتيب، اگر توجه كنيم كه از طرفى حكم قتل براى مرتد يكى از احكام ناظر به بعد حكومتى اسلام است و از طرف ديگر، اين حكم ظاهرا در مورد كسانى است كه قصد دارند دين را به مسخره بگيرند و با ارتداد خود، ساير مسلمانان را در ديندارى خود مردد كنند، به فلسفهى اين حكم پى خواهيم برد. در واقع، اسلام اجازه نمىدهد كسى با ترفندهاى سياسى و تبليغاتى موجبات سست شدن مسلمانان در ديندارىشان را فراهم آورد. لذا همواره حكم مرتد به عنوان يك حكم اجتماعى نگريسته شده و در مورد كسى صادر مىشود كه علنا در ميان مردم ادعاى برگشتن از دين كند، و گرنه اگر كسى صرفا با مطالعات و تحقيقات خود و در خانهى خود از اسلام برگردد، اسلام به هيچ وجه اجازهى تفتيش عقايد او را نمىدهد.
اتفاقا اگر احكام مربوط به مرتد با دقت بيشتر مورد بررسى قرار گيرد، اين فلسفه كه حكم ارتداد براى جلوگيرى از تشتت آفرينى در اجتماع است، آشكارتر مىشود. براى مثال، در احكام ارتداد آمده است، بايد سخنان وى كه دلالت بر كفر مىكند كاملا صريح و واضح باشد و اگر به هر دليلى بتوان نشان داد كه منظور وى كفر نبوده است، حكم صادر نمىشود. البته حقيقت اين است كه اين حكم اسلام همانند بسيارى از احكام ديگر مورد سوء استفادهى ظاهرگرايان قرار گرفته و بزرگانى همچون ابنسينا و ملاصدرا بودهاند كه از تكفير اين گونه سطحى نگران در امان نبودهاند. اما اولا هيچ گاه سوء استفاده از يك حكم درست، نبايد موجب طرد اصل حكم شود و ثانيا وقتى سراغ كسانى مانند امام خمينى )ره( برويد كه بصيرتى عميق داشتند، مىبينيد كه ايشان هم با اين كه در طول حياتشان، افراد فراوانى يافت مىشدند كه معلوم بود از اسلام برگشتهاند )خصوصا در زمان رژيم طاغوت(، اما در ميان همهى آنان اين حكم را تنها در مورد سلمان رشدى صادر كرد كه در واقع ارتدادش براى مسخره كردن اسلام صورت گرفته بود؛ و گرنه تا به حال افراد فراوانى پيدا شدهاند كه عليه اسلام بحث كرده و كتاب نوشتهاند و علماى اسلام هم پاسخ آنان را دادهاند و هيچ گاه تكفير نشدهاند. )نمونهى بارز اين امر را در آثار شهيد مطهرى مىتوان ديد كه عمدتا در پاسخ به نقدهايى كه عليه اسلام مطرح شده، نگاشته شده است. از جملهى اين موارد، كتاب نظام حقوق زن در اسلام است كه پاسخ به نقدهايى است كه در آن زمان در مجلهى زن روز عليه احكام اسلام در خصوص زنان مطرح مىشده است. نويسندهى آن مقالات صريحا با بسيارى از احكام اسلام مخالفت كرده بود، اما چون از يك موضع علمى- نهفقط جنجال و هياهو - وارد بحث شده بود، شهيد مطهرى هم با يك موضع علمى وارد شد و ابدا كار به تكفير كشيده نشد. .اما سلمان رشدى مصداق بارز كسانى است كه اول اسلام آورد و بعد كافر شد و با نوشتن اين كتاب در كفر ناشى از هواپرستى - نه ناشى از تحقيقات علمى- اصرار ورزيد و مطابق آيهى 90 سورهى آلعمران، توبهاش پذيرفته نيست و براى كسى كه مىخواهد اين چنين جامعهى اسلامى را با هياهو و بلوا دچار آشوب و اضطراب كند، حكم ارتداد صادر مىشود.
مسأله اين است كه كسى مسلمان به دنيا مىآيد و بعد بزرگ مىشود و به نظرش مىرسد دين ديگرى انتخاب كند. اگر انتخاب دين آزاد است، چرا وى مرتد اعلام مىشود و جايزالقتل بلكه واجب القتل است؟
براى پاسخ به اين مطلب بايد به چند نكته توجه داشت:
اولين و مهمترين نكته اين است كه اسلام يك دين اجتماعى است، نه يك دين فردى صرف؛ و براى اجتماع و حكومت برنامه و دستوراتى دارد و بسيارى از احكام آن را به عنوان يك حكم حكومتى بايد نگريست، يعنى احكامى مانند جهاد، حدود و قصاص، كه جز در درون يك حكومت معنا ندارد. مسألهى كشتن مرتد نيز از همين سنخ مسائل به شمار مىرود كه ناظر به بعد حكومتى اسلام است.
نكتهى دوم آياتى است كه اين حكم از آنها استنباط شده است.آن گونه كه قرآن كريم حكايت مىكند، برخى براى ايجاد تزلزل در ايمان مسلمانان تصميم گرفتند مرتب مسلمان و كافر شوند تا مسلمانان را دچار ترديد كنند: و قالت طائفة من أهل الكتاب آمنوا بالذى انزل على الذين آمنوا وجه النهار و اكفروا آخره لعلم يرجعون. )آل عمران 3 / 72. برخى از اهل كتاب گفتند به آنچه بر مؤمنان نازل شده اول و روز ايمان آوريد و در پايان همان روز كافر شويد، بلكه مؤمنان )از عقيدهى خود( برگردند. .
آن گونه كه علامه طباطبايى در ذيل همين آيه مطرح كرده است، اينها گروهى از يهوديان بودند كه براى ايجاد شك و ترديد در مؤمنان در آغاز روز ايمان آوردن خود اعلام مىكردند و در آخر روز اظهار مىداشتند كه به اين نتيجه رسيدهاند كه اسلام بر باطل است و از اسلام خارج مىشدند. )علامه طباطبايى، ترجمهى تفسير الميزان، ج 3. صص 46 -45. .
قرآن كريم در مواردى ديگر نيز در خصوص چنين افرادى كه بين ايمان و كفر متزلزل بودند تذكر مىدهد؛ مانند: ان الذين آمنوا كفروا ثم آمنوا ثم كفروا ثم ازدادوا كفرا لم يكن الله ايغرلهم و لاليهديهم سبيلا. )نسأ 4 / 137. آنان كه ايمان آوردند، سپس كافر شدند. سپس ايمان آوردند و سپس كفر ورزيدند و كفرشان زياد شد خداوند آنها را نمىبخشد و چنين نيست كه آنها را هدايت كند. يا مىفرمايد: ان الذين كفروا بعد ايمانهم ثم ازدادوا كرا لن تقبل توبتهم و اولئك هم الضالون. )آلعمران 3 / 90. آنان كه بعد از ايمانشان كافر شدند و بر كفرشان افزودند، هرگز توبهشان پذيرفته نيست و آنان گمراهانند. كه علامه طباطبايى به طور مشخص، اين آيه را دربارهى مرتدين مىداند.
بدين ترتيب، اگر توجه كنيم كه از طرفى حكم قتل براى مرتد يكى از احكام ناظر به بعد حكومتى اسلام است و از طرف ديگر، اين حكم ظاهرا در مورد كسانى است كه قصد دارند دين را به مسخره بگيرند و با ارتداد خود، ساير مسلمانان را در ديندارى خود مردد كنند، به فلسفهى اين حكم پى خواهيم برد. در واقع، اسلام اجازه نمىدهد كسى با ترفندهاى سياسى و تبليغاتى موجبات سست شدن مسلمانان در ديندارىشان را فراهم آورد. لذا همواره حكم مرتد به عنوان يك حكم اجتماعى نگريسته شده و در مورد كسى صادر مىشود كه علنا در ميان مردم ادعاى برگشتن از دين كند، و گرنه اگر كسى صرفا با مطالعات و تحقيقات خود و در خانهى خود از اسلام برگردد، اسلام به هيچ وجه اجازهى تفتيش عقايد او را نمىدهد.
اتفاقا اگر احكام مربوط به مرتد با دقت بيشتر مورد بررسى قرار گيرد، اين فلسفه كه حكم ارتداد براى جلوگيرى از تشتت آفرينى در اجتماع است، آشكارتر مىشود. براى مثال، در احكام ارتداد آمده است، بايد سخنان وى كه دلالت بر كفر مىكند كاملا صريح و واضح باشد و اگر به هر دليلى بتوان نشان داد كه منظور وى كفر نبوده است، حكم صادر نمىشود. البته حقيقت اين است كه اين حكم اسلام همانند بسيارى از احكام ديگر مورد سوء استفادهى ظاهرگرايان قرار گرفته و بزرگانى همچون ابنسينا و ملاصدرا بودهاند كه از تكفير اين گونه سطحى نگران در امان نبودهاند. اما اولا هيچ گاه سوء استفاده از يك حكم درست، نبايد موجب طرد اصل حكم شود و ثانيا وقتى سراغ كسانى مانند امام خمينى )ره( برويد كه بصيرتى عميق داشتند، مىبينيد كه ايشان هم با اين كه در طول حياتشان، افراد فراوانى يافت مىشدند كه معلوم بود از اسلام برگشتهاند )خصوصا در زمان رژيم طاغوت(، اما در ميان همهى آنان اين حكم را تنها در مورد سلمان رشدى صادر كرد كه در واقع ارتدادش براى مسخره كردن اسلام صورت گرفته بود؛ و گرنه تا به حال افراد فراوانى پيدا شدهاند كه عليه اسلام بحث كرده و كتاب نوشتهاند و علماى اسلام هم پاسخ آنان را دادهاند و هيچ گاه تكفير نشدهاند. )نمونهى بارز اين امر را در آثار شهيد مطهرى مىتوان ديد كه عمدتا در پاسخ به نقدهايى كه عليه اسلام مطرح شده، نگاشته شده است. از جملهى اين موارد، كتاب نظام حقوق زن در اسلام است كه پاسخ به نقدهايى است كه در آن زمان در مجلهى زن روز عليه احكام اسلام در خصوص زنان مطرح مىشده است. نويسندهى آن مقالات صريحا با بسيارى از احكام اسلام مخالفت كرده بود، اما چون از يك موضع علمى- نهفقط جنجال و هياهو - وارد بحث شده بود، شهيد مطهرى هم با يك موضع علمى وارد شد و ابدا كار به تكفير كشيده نشد. .اما سلمان رشدى مصداق بارز كسانى است كه اول اسلام آورد و بعد كافر شد و با نوشتن اين كتاب در كفر ناشى از هواپرستى - نه ناشى از تحقيقات علمى- اصرار ورزيد و مطابق آيهى 90 سورهى آلعمران، توبهاش پذيرفته نيست و براى كسى كه مىخواهد اين چنين جامعهى اسلامى را با هياهو و بلوا دچار آشوب و اضطراب كند، حكم ارتداد صادر مىشود.
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}